دوره متاخر
در آغاز سال 1881، باستین-لپاژ به سوئیس و ایتالیا سفرهای نقاشی انجام داد. متأسفانه، بیماری جدی این فرانسوی را به آخرین تورهای خارج از کشور تبدیل کرد. در سال 1883، باستین-لپاژ دچار دردهای شدید کلیه شد و همانطور که کراستر توصیف می کند، "او مالیخولیا، عصبی، تحریک پذیر شد؛ خود را در استودیوی خود بست... و حتی بهترین دوستانش نیز نتوانستند پذیرش پیدا کنند". در نهایت دکتر او توانست او را متقاعد کند که به منطقه ساحلی بریتانی سفر کند، به این امید که ممکن است به بهبودی او کمک کند. برای مدت کوتاهی طبیعت زیبا و نور خورشید به او کمک کرد تا مشکلات خود را فراموش کند و توانست آزادانه نقاشی کند. اما به زودی وضعیت او بدتر شد و مجبور شد برای درمان به پاریس برگردد. او در نامه ای به یکی از دوستانش شکایت کرد که "لوله گوارشی او همیشه یک ردیف را شروع می کند".
پزشکان پاریس، این هنرمند را از وخامت وضعیتش آگاه کردند و این بار او را تشویق کردند که به الجزایر سفر کند و معتقد بود که آب و هوای شمال آفریقا ممکن است به وضعیت او کمک کند. او به حدی بد بود که نمی توانست به تنهایی سفر را طی کند، بنابراین مادرش به عنوان پرستار او را همراهی کرد. در ابتدا به نظر می رسید که او در مسیر بهبودی است و با الهام از مناظر و صداهای جدید، به طور جدی شروع به نقاشی کرد. او که فقط بر هنر خود متمرکز شده بود، اظهار داشت: "من از مرگ نمی ترسم. مردن چیزی نیست - مهم این است که خود زنده بمانیم، و چه کسی می تواند مطمئن باشد که ادعایی را برای آیندگان ایجاد می کند؟ اما در آنجا! من مزخرف می گویم! از آنجایی که کار ما درست است، هیچ چیز دیگری مهم نیست." متأسفانه، سلامتی او همچنان رو به وخامت بود و همانطور که کراستر میگفت: «پیش از مدتها ویرانیهای بیماری شروع به پیشرفت کرد؛ کلیهها دیگر کار خود را انجام نمیدادند و او از عذابهای وحشتناکی رنج میبرد که روزها او را پشت سر گذاشت. حتی گرمای سوزان خورشید آفریقا دیگر آنقدر قدرت نداشت که هیکل متلاشی شده او را متحرک کند؛ قلم مویی که هنرمند هر از گاهی سعی می کرد آن را بگیرد، از بین انگشتانش می افتاد.
باستین لوپاژ که به شدت بیمار بود در ماه می 1884 به پاریس بازگشت. ". او در نهایت آنقدر ضعیف شد که به سختی می توانست یک قلم مو را نگه دارد. وی اظهار داشت: اگر به من می گفتند: دو پایت را می برند، اما بعد از آن دوباره نقاشی می کنی، من با کمال میل فداکاری می کنم. باستین-لپاژ پس از انجام یک مبارزه شجاعانه، شش ماه پس از بازگشت به پاریس تسلیم بیماری خود شد. او فقط سی و شش سال داشت. موزه اورسی در وبسایت خود مینویسد: «روز پس از درگذشت ژول باستین لوپاژ در استودیوی پاریس در خیابان لژاندر، در دهم دسامبر 1884، مطبوعات جهانی از مرگ زودهنگام و دفن او در گورستان خانوادگی در دامویلرز خبر دادند. منطقه میوز فرانسه. تنها در ده سال پربار، این پسر یک خانواده کشاورز معمولی جایگاه برجسته ای را در صحنه هنر فرانسه و بین المللی به دست آورد.
میراث ژول باستین لوپاژ
باستین-لپاژ اگرچه بیش از یک دهه به طول انجامید، تأثیر عمیقی بر دنیای هنر فرانسه گذاشت. او که توسط امیل زولا، رماننویس فرانسوی بهعنوان «نوه میله و کوربه» شناخته میشود، زیباییهای دهقانان و حومههای فرانسوی را با ارائه سوژههایش با رئالیسم اصیل به تصویر کشید. جورج کلاوزن، نویسنده، با صحبت از تأثیر کار خود، به «عشق به طبیعت و عزم قاطع این هنرمند برای کنار نرفتن از حقیقت واقعی تحت اللفظی آنگونه که او آن را میدید» اذعان کرد و با این کار، «او آنچه را در برخی از آنها وجود داشت برای ما به ارمغان آورد. دیدگاه جدیدی از طبیعت را راهاندازی میکند - دیدگاهی که حقیقت آن بلافاصله پذیرفته شد.»
Bastien-Lepage چالشی را برای سبک غالب امپرسیونیستی ارائه کرد، اگرچه این حرکت آگاهانه از جانب هنرمند نبود. همانطور که نویسنده Fr. کراستر توضیح میدهد: «بهعنوان نقاش فضای آزاد، او به نوعی بنیانگذار مکتبی شد، بدون این که باشد؛ زیرا تصور او از هنر نقاش، گروهی از هنرمندان جوان را به خود جلب کرد که با هم متحد شدند و او را بهعنوان خود تحسین کردند. استاد". نویسنده ویلیام اس. فلدمن افزود: «برای نسل جوانتری از نقاشان که از افراط و تفریط اردوگاههای محافظهکار و رادیکال دلسرد شدهاند، رویکرد «جاست محیط» [«محل میانی»] باستین-لپاژ جایگزین مناسبی بود. در نتیجه، یک مکتب پیروان Bastien-Lepage تقریباً یک شبه ظهور کردند و تمرینکنندگانی را از فرانسه، بریتانیای کبیر و سراسر اروپا به خود جذب کردند.
او (هرچند سهوا) راه جدیدی را برای نسلهای آینده پیشنهاد کرده بود و مستقیماً بر هنرمندانی مانند جیمز گاتری، جان لاوری و ویلیام یورک مکگرگور که بهعنوان اعضای گروه پسران گلاسکو از باستین-لپاژ در نقاشی روستایی اسکاتلند پیروی کردند، تأثیر گذاشت. سبک او همچنین بر گروهی از هنرمندان امپرسیونیست استرالیایی تأثیرگذار بود که از تکنیکهای او برای به تصویر کشیدن طبیعت زیبای کشورشان استفاده کردند و هنرمندانی چون چارلز کاندر، فرد مککوبین، تام رابرتز و آرتور استریتون را شامل میشدند. تأثیر او هنوز هم امروزه در آثار هنرمندان معاصری مانند جان فلسینگ، استیو کسترل و ران کینگزوود که همگی به سبک ناتورالیسم کار می کنند، قابل لمس است.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”